26 مرداد ماه سال 69 یعنی زمانی که حصار دشمن برای اسرای ایرانی شکست مردانی به خاک ایران بازگشتند که به زعم خودشان تنها 10 درصد و حتی کمتر به این آزادی، لمس مجدد خاک وطن و دیدار دوباره خانواده هایشان باور داشتند.
آن روزها حقیقت آزادگی شاید در دل اردوگاه های تاریک رژیم بعثی بود که در کنار همه شکنجه ها و آزارها زندگی همچنان بزرگترین موهیت خداوند به این بندگان در بند بود...
اسرا در اوج دل تنگی و عدم وابستگی به جهانی که گاه مدت ها از تحولات آن بی خبر بودند با بستن درهای یاس به روی خود، با پویایی و جوششی که از درون همین بندها و قفس ها سرک می کشید در پی انباشتن روح شان از علوم و هنرهای انسانی و اجتماعی برآمدند و آزادگی و انتظار را در شمایلی راستین جلوه گر شدند.
آزادگان روزهای سخت آن ایام را تاب آوردند و امروز در خاکی به سر می برند که در آن متولد شده و آن را وطن می نامند. اما اینکه این وطن با چنین جایگاه مقدس و بلند توانسته این رادمردان را در جایگاه حقیقی و شان درخور خود قرار دهد و تکریم نماید جای سئوال دارد.
پرواضح است مردانی که آن روزهای وحشت و انتظار را تاب آورده و دم برنیاوردند نیاز چندانی به نام و جاه و مقام ندارند زیرا آموخته اند که در سخت ترین شرایط بهترین ها را جستجو کنند اما اینکه ما از این گنج های عظیم چه بهره ای برده ایم جای تامل دارد.
گفتگو با تعدادی از اسرا تایید بی چون و چرای این نکته است که بسیاری از آنچه این مردان امروز به آن رسیده اند ناشی از سعی و آموزش هایی بوده که در دوران اسارت از هم بندها و رخدادهای تلخ و شیرین اردوگاه به دست آورده اند.
یادگیری زبانهای مختلف، علوم دینی، هنری، ادبی، اجتماعی و علمی و از همه مهمتر یادگیری صبر و مقاومت از جمله اموری بوده که در سکوت سرد شبها و روزهای تلخ اسارت مایه امید اسیران می شده است.
بنابراین آنچه امروز باید به آن پرداخت پاسخ به این پرسش است که جامعه امروز ما تا چه اندازه از این همه استعداد و انگیزه برای ساختن ایرانی آزاد و آباد سود جسته است؟
در حالیکه جهان جایگاه کشته ای را که به پای وطن خود خون داده و یا اسیری را که برای دفاع از آرمان های کشورش چه به حق و یا حتی به ناحق به اسارت درآمده به شدت تکریم و ستایش می کند، و نیز در وضعیتی که تهاجم غرب به شکلی گسترده در پی ریشه دوانی در فرهنگ ماست آیا توانسته ایم این مردان را به اجتماع وارد کرده و از تجربیات و اصالت اندیشه و عمل آنان برای ساختن ایرانی پرغرور و سرشار از حس ایرانی بودن استفاده کنیم؟
شاید زمان آن رسیده است که با خود رو راست باشیم و صادقانه در این باره قضاوت کنیم. در حالیکه جستجو در دنیای مجازی، تماشای پوشش ها، ایده آل ها و آمار و ارقام موجود از میزان درگیری جوانان جامعه با مواد مخدر یا محرک با هزار عنوان تازه حاکی از این است که الگوهای جوانان آهسته و بی صدا درحال تغییر است و لزوم پرداختن به فرهنگ شهادت، ایثار و آزادگی به شدت احساس می شود.
این در حالیست که برخی آزادگان معتقدند دولت پس از آزادی اسرا نتوانست جایگاه مناسبی برای انتقال مفهوم مقاومت و ایثار در اختیارشان قرار دهد.
حسین. ک که از جانبازان و آزادگانی است که از 14 سالگی در جبهه حضور داشته معتقد است:" ما چیزهای زیادی چه در دوران جنگ و چه در دوران اسارت آموختیم اما این فرصت مهیا نشد تا از دانسته هایمان در موقعیتی مناسب استفاده کنیم و آنها را در اختیار نسل جوان قرار دهیم."
این نکته هنگامی پررنگ تر می شود که شاهد استفاده گسترده به صورت ابزاری و شعاری از نام شهدا، جانبازان و آزادگان در جامعه می باشیم.
فیلم های گسترده در این حوزه ساخته می شود، تولیدات مختلف ادبی، فرهنگی و ... که برخی از آنان بی التفات به وجهه حقیقی ایثار و شهادت، گاه شاید با انگیزه ربودن جوایز و دستمزدهای قابل توجهی که به فعالان این عرصه ها تعلقی می گیرد ساخته می شود و در بسیاری مواقع انگیزه قدرتمندی از بیان حقیقت در آن وجود ندارد.
در حالیکه مسئولان پیوسته دم از تکریم شهدا و جانبازان می زنند و همایشهای گوناگونی برای بزرگداشت آنان و به مناسبت های مختلف ترتیب می دهند پس چگونه است که بخش کثیری از جوانان کشور هنوز در برابر آزادگان و جانبازان بی پروا به طرح این سئوال می پردازند که: اصلا چرا جنگ؟!
آیا طرح این پرسش برای نسلی که با فاصله ای کوتاه از رخ دادهای انقلاب و جنگ تحمیلی وارد عرصه شد قدری تامل برانگیز نیست؟ این آیا حاکی از این نکته نیست که بهره گیری بسیار کمی از وجود این ذخایر معنوی در کشور صورت گرفته و مردم شناخت محدودی نسبت به حقیقت آزادگی و شهادت و حتی دفاع نابرابر ایران در برابر تهاجم به خاکش دارند؟ پس این آزادگان و جانبازان کجا هستند؟ در کجای کشور مشغول خدمت رسانی اند؟ چرا شیوه عملی فرهنگ ایثار برای کمتر ایرانی این روزها معنا دارد و جوانان ما صاحب این اعتماد به نفس نیستند که با قدرت از مواضع کشور خود در برابر تهاجمات فرهنگی و سیاسی دفاع کنند؟
اگر بپذیریم که اعتماد به نفس از شناخت می آید پس باید این را نیز قبول کنیم که اگر نسل سوم و چهارم ما در برابر تهاجم غرب پایداری اش کاهش یافته به این دلیل است که اسطوره های ملی و میهنی مان را کمتر معرفی کرده و به این نسل ها شناسانده ایم.
حسین. ک با تاکید بر اینکه آزادگان نتوانستند به طور شایسته از تجربیات خود در دورانی که از بند رها شدند استفاده کنند اظهار داشت:" تعداد زیادی از اسرا در زمان اسارت به زبان های مختلف مسلط شدند و علوم مختلفی را یاد گرفتند اما برای نمونه کمتر آزاده ای در وزارت خارجه به استخدام درآمد. امکانات تحصیل و کار برای ما بسیار محدود بود به طوریکه حتی برخی از ما نتوانستیم در رشته ای که می خواستیم ادامه تحصیل دهیم، در بسیاری مواقع نیز خانواده های ما تاوان هدفهای ما را دادند."
این عدم بهره برداری علاوه بر اینکه به مشکلات عمده معیشتی برای این افراد منجر شد، به از دست رفتن فرصت هایی انجامید که این افراد می توانستند برای انتقال تجربیات و استفاده از استعدادهای خود داشته باشند.
در این شرایط بخش زیادی از آزادگان که در پی شکنجه های سنگین عوامل عراقی اغلب به درجه جانبازی نیز نائل آمدند پس از اسارت دچار روزمرگی و درگیر مشکلات اقتصادی شدند. در این شرایط گنجینه هایی در این کشور هر روز به بوته فراموشی سپرده شدند که می توانستند مسیر تازه ای را فراروی جوانان این مرز و بوم بگذارند.
شاید دیگر نام گذاری خیابان ها و چاپ بروشورها و برگزاری همایش هایی که به حضور عده ای از نزدیکان و دوستان این افراد محدود می شود نتواند آنچه را که باید به گوش مردم برساند. باید دریچه تازه ای از زندگی، تجربه و دانش این مردان به جوانان ارائه شود که بزرگترین این دریچه ها همانا حضور این مردان و ادامه راه پاک این ایثارگران در تمامی عرصه ها است و بس. مردم باید نمونه عملی آزادگی را به چشم ببینند و باور کنند.
آری باید این را بپذیریم که دیگر زمان زیادی برای برخورداری از حضور این نعمتها در کشورمان نداریم. جانبازان با دردهای خود دم ساز شده اند و شاید تماشای چهره زن و فرزندانشان به وقت درد و مشکل دیگر تکراری است، آزادگان به دشواری زندگی خو گرفته اند و بیش از هر چیز به هدفی فکر می کنند که از سر ایمانش دل به خطوط مقدم زدند و امروز ادامه مسیر تا رسیدن به او از هر چیز برایشان مهمتر و جدی تر است.
پس در حقیقت آنکه نیازمند است ماییم، مایی که گنجینه هایمان را یکی پس از دیگری از دست می دهیم و شاید هنوز که هنوز است نتوانستیم این تاریخ سراسر حماسه را به گوش آنانی که باید بشنوند و بشناسند برسانیم و حفظ کنیم و ارج بگذاریم.
....................................
عادله سادات ارشادی مقدم
نظر شما